بی مگس هرگز نماند عنکبوت رزق را روزی رسان پر میدهد.
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر است
شصت و شاهد هر دو دعوای بزرگی میکنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است؟
آهن و فولاد از یک کوزه می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد و دیگری نعل خر است
گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن
روی دریا کف نشیند، قعر دریا گوهر است
آن نخل ناخلف که تبر شد زِما نبود
ما را زمانه گر شکند ساز میشویم.
عشق ما را پی کاری به جهان آورده است
ادب این است که مشغول تماشا نشویم.
من از روییدن خار بر سر دیوار دانستم
که کس ناکس نمیگردد به این بالا نشستنها
من از اُفتادن شبنم به روی خاک فهمیدم
که کَس ناکَس نمیگردد به این اُفتان و خیزان ها….
عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت
او ندانست که در ترک تمناست بهشت
این چه حرفی ایست که در عالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خوش افتاد همان جاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
صائب از روی بهشتی صفتان چشم مپوش
که در این آیینه بی پرده هویداست بهشت
خود را چو یافتی همه عالم ازآن توست
چشم از جهان بپوش، طلبکار خویش باش
هيچ فردي در پي اصلاح خوي خويش نيست
هر که را ديديم در آرايش روي خودست
هر رهگذری محرم اسرار نگردد
صحرای نمکزار چمنزار نگردد
هرجا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست
هر بی سر و پایی یار وفادار نگردد