عشق از نگاه من _ توضیح حسین دارنده.
شاید بپرسید خدا چگونه به ما کمک میکند یا بگویید من اگر به او متوسّل شوم، او چطور میخواهد به من همسر مناسب، کار مناسب، سلامتی و غیره و چیزهایی که میخواهم را برساند؟ جواب این است که خدا؛ یعنی همهچیز و همهجا. باز هم میگویم خدا؛ یعنی همهچیز و همیشه و در همهجا وجود دارد؛ و وقتی ما دنبال همسر مناسبی هستیم و از خدا طلب نیاز میکنیم و او را در رأس قدرت هم میدانیم؛ آن زمان تمام انسانها در تکاپو و جنبش میافتند تا برای ما همسر مناسب را پیدا کنند. خب قطعاً همین الان میگویید: من از خدا، آنهم با تمام وجود خواستار چیزی بودم و فقط هم از خودِ خدا خواستم، نه شخصی دیگر. پس چرا هیچ خبری نیست؟ چرا همسر دلخواه من وارد زندگیام نشد؟ جواب این سؤال چهار علّت دارد که من خدمت شما عرض میکنم.
- بیصبری و عدمتحمّل ما برای رسیدن به آن خواسته؛
- نرسیدن زمان و رشد و تکامل ما برای آن خواسته؛
- آرزوی غیررمعقولانه و غیرعقلانی با توجّه به جایگاه ما؛
- رهاکردن ایمان در نیمههای مسیر.
خُب من نمیخواهم دربارۀ یکایک این موضوعات صحبت کنم ولی شما اگر عمیق بنگرید متوجّه میشوید که در کدامین مورد ضعف دارید. همانطور که گفتم ما اگر فقط از خدا بخواهیم، تمام بندههای دنیا مجبورند اطاعت امر کنند و به یاری ما بیایند ولی باز هم با این حال خیلیها که ظاهربین هستند و همهچیز را در واقعیت فعلی و زمان حال میبینند، نمیخواهند وجود چنین نیرویی را باورکنند و همواره متوسّل به زیرمجموعههای او که ضعیفتر هستند، میشوند و وقتی آن زیرمجموعه جواب رد به آنها داد، آنها ناامید از زندگی میشوند و به اینکه خدایی وجود ندارد بیشتر یقین پیدا میکنند. یادتان نرود در درگاه خداوند چیزی به اسم زمان وجود ندارد. زمان فقط برای ماست؛ آنهم برای پخته شدن ما و وقتی ما پخته و رسیده شدیم، درواقع زمان خواسته ما رسید، خداوند در کسری از ثانیه وارد میشود و ما را به حاجتمان میرساند. شکسپیرکبیر هم جملهای مشابه شمس تبریزی گفته است که واقعاً تعمق برانگیز است. او میگوید:
«درعجبم از زنان که از خدای به این بزرگی فقط یک شوهر میخواهند و از شوهر به این درماندگی، همۀ دنیا را میخواهند».
این جمله چند معنی دارد ولی یکی از معانی این جمله این است که شما به جای اینکه از شوهر خود چیزی بخواهید از خدای بزرگ خواسته خود را طلب کنید که کلید گنجهای الهی در دست اوست. درواقع این جملۀ شکسپیر و جملۀ شمس تبریزی فقط برای ثروت و مال و منال صدق نمیکند؛ بلکه کلیت گفتۀ آنها، خواستههای معنوی ما را هم شامل میشود؛ مثلاً خیلیها هستند که مشکلات مالی ندارند ولی گرفتار حسد و طمع شده و یا درگیر بیمارهای تن و روان هستند. این افراد اگر بخواهند تمام تمرکز خود را روی دکتر و قرص و دوا بگذارند، نمیتوانند آنچنان که باید و شاید نتیجه را سریعاً یا از نوع بهترینش به دست آورند ولی کسانی که خود را غرق در کل میکنند و به خداوند بلندمرتبه وصل میشوند؛ تمام بیماریهای تن و جسمِ آنها رو به نابودی میرود یا اگر هم از قبل بیماری نداشتند با این توسّل و رفتن در حریم خدا، آن بیماری نزدیک آنها نمیشود؛ زیرا چیزی که شدیداً در حریم خدا وجود دارد، امنیت است که این امنیت شامل سلامتی، نعمت و روزی، نیکبختی، سعادت، خوشخلقی، روان سالم و غیره میشود. به صورت کلّی منظورم این است کل یا همان خدا فقط به ما ثروت و نعمت نمیدهد؛ بلکه آن چیزی که فکرش را هم نمیکنیم حتّی بزرگترین مشکل اخلاقی یا بزرگترین خصلت منفی درونی، کل یا خداوند آن را یک طوری خلاصه به ما میرساند. حضرت مولانا دراینباره زیبا میفرماید:
«کافرم من گر زیان کرده است کَس
در رَه ایمان و طاعت، یک نفس»
عشق از نگاه من _ توضیح حسین دارنده.
مولانا میگوید: اگر کسی حتّی اندازۀ یک آه و نفس، به خدا متوسّل شود و از او نتیجه نگیرد، من کافر و بیخدا هستم.
شاید باورتان نشود، خود من بهشخصه در جوانی با بیماری استرس و اضطراب، آن هم از نوع حادش دست به گریبان بودم و همیشه دنبال بهترین دکترها میگشتم تا درمان شوم؛ یعنی دست در جزء میزدم و از خدا غافل بودم. من از دکترها هیچوقت نتیجه نگرفتم. بعد از سالها تصمیم گرفتم خودم را غرق در خدا کنم و از کل طلب نیاز کنم. بعد از مدّتی و با توسّل به خداوند من آرام شدم و بیماری اضطراب من خاموش شد؛ زیرا خداوند منبع عظیمی از آرامش، نعمت، شادی و سلامتی و تندرستی است و وقتی ما نزدیک این کل عظیم و توانمند شویم؛ قطعاً ما هم از اثرات این نزدیکی بیبهره نخواهیم ماند. خدا همانند دریا است و اگر ما خود را نزدیک این دریا کنیم، محال ممکن است که از آب این دریا بیبهره بمانیم.
عشق از نگاه من _ توضیح حسین دارنده.
خُب رسیدیم به بحث مهم این بخش که چرا انسانها به خداوند اعتقاد نداشته و به او اعتماد نمیکنند. اصولاً انسانها به چندین علّت از خداوند بلندمرتبه چیزی را طلب نمیکنند و دست به دامان بنده یا زیرمجموعههای او میشوند. من در اینجا علّتها را میآورم و در مورد هر کدام توضیحی مختصر میدهم.
- ندیدن خداوند؛
- باور نداشتن به قدرت و ثروت بیحد و حساب او؛
- خود را در نزد خدا ضعیف و کوچک پنداشتن؛
- پرتوقع بودن و عجله داشتن برای رسیدن به خواستهای.
توضیح علّت 1 : انسان برخلاف سایر جانداران، طوری خلق شده که تا چیزی را نبیند، نمیتواند به آن باور یا اعتماد کند که البتّه منطقی و عقلانی هم است؛ زیرا انسان عقل دارد و دارای درک و هوش است و با عقل و فهمش، وجود خداوند را رد میکند ولی این اصلاً دلیل بر این نمیشود که انسانی که از بهرۀ هوشی بالایی یا پایینی برخوردار است، نباید به نیرویی غیب مثل خدا اعتماد نکند؛ زیرا خیلی از بزرگان دنیا با ضریبهای هوشی بسیار بالا، خداوند را قبول داشته و از او طلب نیاز کرده و نتیجه هم گرفتهاند. حال این وسط این سؤال پیش میآید که آیا چیزی را که ما نمیبینیم، دلیل بر نبودنش میتواند باشد؟ جواب مشخص است؛ خیر. درواقع ما جاذبه و گرانش را هم نمیبینیم ولی از تأثیری که او بر اجسام میگذارد میتوان فهمید که جاذبه وجود دارد.
پیشنهاد میشود این فایل صوتی را هم گوش دهید اینجا ضربه بزنید.
