تفاوت خواستن و تسلیم بودن_حسین دارنده سمینار
در سالهای دور دو برادر هم سن از یک پدر بسیار پولدار زندگی میکردند یکی از آنها بسیار خودخواه و جاهطلب و مغرور بود و دیگری بسیار اٌفتاده و متین و تسلیمِ خواست خداوند. آن برادر خودخواه میگفت: من باید با دختری ازدواج کنم که مثل خودم پولدار، خوشگل، تحصیل کرده و خوش اندام باشد ولی آن یکی برادر میگفت: هر چه خدا برایم بخواهد من به همان راضی هستم و اصلاً مهم نیست چه میشود. آن برادر متین و صبور در سن 22 سالگی با توجه به صدای قلبش با دختر خانمی پایین تر از خودش از لحاظ اقتصادی، ازدواج کرد تمام فامیل او را سرزنش کردند که چرا با آن شخص ازدواج کردی؟ تو خیلی پولدار و سطح بالا بودی چرا با آن دختر ازدواج کردی؟ ولی او به آنها میگفت: من از ازدواجم راضی هستم و مهم این است که ما همدیگر را دوست داریم. ولی برادر خودخواه اصلاً رضایتِ ازدواج با چنین دختری را قبول نمیکرد و میگفت: من تحصیل کرده هستم، ثروتمند هستم، خوشگل و خوشتیپ هستم و باید با دختری خیلی بالاتر از همسرِ برادرم ازدواج کنم.
او سالهای سال صبر کرد و هر دختری را که خانواده به او معرفی میکردند به بهانهای رد میکرد و اصلا قبول نمیکرد درواقع به گونهای به ازدواج مقاومت نشان میداد و شدیداً سختگیری میکرد و دنبال بهترین دختر میگشت تا اینکه سن او به چهل رسید و بالأخره روزی به پدرش گفت: من دیگر قصد ازدواج ندارم چون به هیچ دختری علاقه ندارم و سختسلیقه شدهام و احساس میکنم دختر مورد علاقۀ من در این دنیا پیدا نمیشود. در این داستان خیلیها با تفکّر خودشان موضوع را بررسی میکنند ولی چیزی که میخواهم بگویم این است که آن برادرِ صبورتر هیج واکنشی و مقاومتی نسبت به دنیا نشان نمیداد و خودش را کاملاً مطیع و تسلیم خواست خداوند کرده بود و دست آخر هم این شد که او با همسرش سالیان سال در صفا و صمیمیت به زندگی خود ادامه دادند بچه دار شدند و بچه های آنها به بهترین دانشگاهها رفتند و موفق شدند ولی آن برادر بزرگتر سرخورده از ازدواج سالهای سال تنها ماند.
تفاوت خواستن و تسلیم بودن_حسین دارنده سمینار
مشابه این داستان را شما حتماً در دوست و آشنایان خود دیدهاید دختر و پسرهایی که خود را عقل کل میدانستند یا به نحوی خود را برتر و بالاتر از همه میدیدند انسانهای که خیلی خودشان را دست بالا می گرفتند و دیگران را ریز و کوچک می پنداشتند و در آخر هم بدترین اتفاق برای آنها افتاد، یا ازدواج نکردند یا با فردی ازدواج کردند که بعد از ازدواج خیلی زود از او جدا شدند. به هر چیزی در دنیا مقاومت نشان دهید آن چیز بیشتر مقاومت میکند؛ چه میخواهد ثروت باشد، چه همسر، چه هر چیز دیگری. گاهی برای به دست آوردن باید رها کرد یا به نحوی دیگر هر چه که وارد زندگیتان می شود را قبول کرد اگر آرزوهای تان را خیلی سفت بچسبید یعنی شدیداً دنبال آرزویتان بروید آن خواسته و آرزو از شما فرار میکند از آن طرف اگر هم آرام بچسبید یعنی هیچ آرزویی نداشته باشید باز هم شما به آن نمیرسید چون درخواستی نداشتید. من اصلاً دوست ندارم بگویم خواسته هایتان را رها کنید تا بهترین برای شما اتفاق بیفتد نه این طرز فکر قطعاً درست نیست من می گویم فقط مقاومت نشان ندهید و تسلیم خداوند و روزگار شوید تا به بهترینها برسید البته اگر می خواهید از قانون تسلیم که در این بخش صحبت می کنم استفاده کنید.
تفاوت خواستن و تسلیم بودن_حسین دارنده سمینار
باید با شور و اشتیاقی فروان آرزویتان را طلب کنید و در زمان مناسبش آن را رها کنید. شما با تمام وجودتان کار و کوشش و تلاش کنید و اگر به خواستههایتان نرسیدید مطمئن باشید قرار است بهترینش برای شما اتفاق بیفتد چون شما آرزویتان را به خداوند بلند مرتبه سپردهاید بگذارید خداوند زندگی شما را در دستانش بگیرد و او ادامه زندگی تان را بچیند چون او معمار بسیار خبرهایست او طوری زندگیتان را میچیند که هیچکس نمیتواند آن را خراب کند او شما را در بهترین و درستترین جای ممکن قرار میدهد، شما را جایی میگذارد که در آنجا بینهایت استعداد و هنر دارید و وقتی شروع به کار کنید بهترینِ خودتان را در این کرۀ خاکی به نمایش میگذارید. ولی تمام اینها زمانی عملی میشوند که خودتان عمیقاً تصمیم بگیرید از روش تسلیم استفاده کنید.
تفاوت خواستن و تسلیم بودن_حسین دارنده سمینار