توضیحی درباره کتاب جاناتان مرغ دریایی
توضیحی درباره کتاب جاناتان مرغ دریایی : کتابی عالی و قدیمی به نام جاناتان مرغ دریایی نوشتۀ ریچارد باخ به شما معرفی میکنم این کتابِ شاهکار، دربارۀ مرغِ دریایی جوانی است به اسم جاناتان که آرزوهای بزرگی در سر دارد. او دوست دارد سرعتِ بالا در آسمان را تجربه کند دوست دارد به سرزمینهای دور برود و از یکنواختی و همرنگ بودن با بقیۀ مرغان دریایی فاصله بگیرد.
او به پدر و مادرش میگوید: دنیا این نیست که فقط به ساحل برویم تا غذا پیدا کنیم و دوباره به صخرهها برای استراحت برگردیم بیایید به مکانهای دورتر آسمانهای دورتر سرعتهای بالاتر دست پیدا کنیم تا لذّتِ زندگی بهتر را بفهمیم ولی پدر و مادرش او را از این فکرها باز می دارند و جلوی حرفهای او را می گیرند ولی او بالاخره با تلاش بسیار و شورو علاقه اش به مکانهای دورتر می رود و به هر چه که می خواهد می رسد.
توضیحی درباره کتاب جاناتان مرغ دریایی
آن کتاب واقعاً محشر است؛ مخصوصاً برای کسانی که آرزوهای بزرگی در سر دارند من این کتاب را شدیداً توصیه میکنم که حتماً بخوانید البتّه اگر مثل جاناتان شخصیت اول کتاب، شور و اشتیاقِ فراوانی برای زندگیِ بهتر دارید.
خیلی از انسانها هستند که برای آرزو کردن هیچ مشکلی ندارند و در بهترین موقعیت برای درخواست کردن هستند؛ یعنی نه غروری دارند نه انسانِ خجالتی هستند نه احساس بی لیاقتی میکنند و بسیار به فراونی ثروت و نعمت در این دنیا اعتقاد دارند و حتّی اصلیترین قدم یعنی شور و اشتیاق لازم برای خواستهها و آرزوهای خود را دارند ولی با این حال موقعِ آرزو کردن دشمنِ درجۀ یک و قدیمیِ انسان؛ یعنی ترس سروکلهاش پیدا میشود و نمیگذارد که آرزویی بکنند یا چیزی را بخواهند. مثلاً کسی آرزویی دارد که مغازهای برای کسب و کارش راهاندازی کند، همین که میخواهد به آرزویش فکر کند و خودش را در آیندۀ درخشانش تصوّر کند، ترس از راه میرسد و در مغز شروع به نجوا میکند و میگوید: این کار را نکن، تو نمیتوانی مغازه را اداره کنی اگر این کار را بکنی ورشکست میشوی آیا فکر کردهای که چطور باید چکهایت را بپردازی؟ آیا فکر آینده ات نیستی؟ خودت را میخواهی بیچاره کنی؟
توضیحی درباره کتاب جاناتان مرغ دریایی
توضیحی درباره کتاب جاناتان مرغ دریایی، اینجور نجواها دقیقاً خودِ ترس هستند که موقعِ درخواست آرزو و حرکت به سوی خواستهای، سراغ انسانها میآید. ترس در موقعیتهای دیگری از زندگی هم سراغ انسان میآید؛ مثلاً ترس از این موضوع که اگر به آن خانم پیشنهاد ازدواج بدهم چه میشود؟ ترس از اینکه اگر در شرکتم تقاضای وام کنم و جواب رد بشنوم چه میشود؟ ترس از اینکه اگر آن کار را انجام دهم؛ ولی شکست بخورم چه میشود؟ ترس از اینکه اگر به ثروت برسم و آدمهای اطرافم پولم را از من بگیرند، چه میشود؟