به وبسایت رسمی حسین دارنده خوش آمدید

به وبسایت رسمی حسین دارنده خوش آمدید

داستانی از صادق هدایت

داستانی زیبا از صادق هدایت💥

توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی

یکی گفت : بلند بگو

گفتم : یک کلمه سه حرفیه
ازهمه چیز برتر است

حاجی گفت: #پول

تازه عروس مجلس گفت: #عشق

شوهرش گفت: #یار

کودک دبستانی گفت: #علم

حاجی پشت سرهم گفت : #پول، اگه نمیشه #طلا، #سکه
گفتم: حاجی اینها نمیشه
گفت: پس بنویس #مال

گفتم: بازم نمیشه
گفت: جاه

خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت:
مادرجان، “#عمر” است.

سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: #کار

ديگری خندید و گفت: #وام

یکی از آن وسط بلندگفت: #وقت

خنده تلخی کردم و گفتم: نه
اما فهمیدم
تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی
حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !

هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم

شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش
کشاورزبگوید: برف لال بگوید: #حرف
ناشنوا بگوید: #صدا
نابینا بگوید: #نور

و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت: ” #خدا �……. ” «#صادق_هدایت»

اشتراک گذاری

Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *